Quantcast
Channel: تجرد بعد از سی سالگی
Browsing all 214 articles
Browse latest View live

عرفه

روز عرفه با استرس ناشی از فشار کار و دیر رسیدن و هزار فکر و خیال واهی که به پشیزی نمی ارزد بعد از کلی چرخیدن توی خیابان هایی که همه شبیه هم هستند و این چند ساله هیچ وقت یادشان نگرفتم به مقصد می رسم ....

View Article


قربان

عید قربان است پشت صف نماز گذاران در حیاطی با صفا نشسته ام. بلبلی آن دوردست می خواند. خوشحالم که تنبلی نکردم و این راه طولانی را تا خارج از شهر آمدم تا به نماز عید این جمع کوچک برسم. هرچند که خودم...

View Article


حیات وحش

عادت غریبی پیدا کرده ام. شبها بعداز ساعت ها کار با یک کاسه بستنی رنگی رنگی، می نشینم جلوی تلویزیون و حیات وحش نگاه می کنم. خیره به این صفحه جادویی ... آنقدر کانال ها را بالا و پایین می کنم تا جایی را...

View Article

نصیحت ممنوع!

بچگی ها یک کره جغرافیا داشتم و می چرخاندمش و یکهو انگشت می گذاشتم تا بایستد و می رفتم توی فکر و خیال که اینجا کجاست و مردمش چه شکلیند و چه جوری زندگی می کنند و چه می پوشند و چه می خورند و چه می...

View Article

قربان تا غدیر

بین قربان و قدیر شش روز است و این شش روز شاید فرصتی باشد برای بازنگری...حالا که مصادف شده با اعتدال پاییزی....گفته اند زنان خوبی است برای شروع ...برای اقدام به انجام تصمیم هایی که مدتهاست توی ذهن ول می...

View Article


خواهرانه

باز هم دستم در میان دستهای گرم و مهربانی فشرده می شد.اشک هایم بی اختیار می ریخت و آن دورها صدای اذان می آمد.بار دیگر عهد بستم او را مقدم بر خود بدانم و حتی از در بهشت وارد نشوم مگر او قبلش وارد شده...

View Article

Image may be NSFW.
Clik here to view.

آن سوی دیگر

چند روز است که به این عکس نگاه می کنم...نمیتوانم حس بچه ها را تشخیص بدهم...ترسیده اند؟متعجبند؟شادند؟ذوق کرده اند...شوکه شده اند؟پشت دوربین چی هست؟ این عکس مال کجاست؟اینها الان چند سالشان است؟زنده هستند...

View Article

خواب

نشسته ام زیر آفتاب...تکیه بر درخت زده ام... در بی مکانی و بی زمانی...بی مکانم چون دور و برم پر از آدم هایی است که هر کدام به زبانی حرف می زنند که که من نمی فهمم و دیگری نیز...هر کدام از کشوری و...

View Article


من و خودم

چند وقتی است که عکس های دسته جمعی را که می بینم خودم را توی عکس ها نمی شناسم.وقتی کسی اشاره ای می کند که به من در عکس مربوط می شود، تازه حواسم جمع می شود که منهم توی عکس حضور دارم و دنبال چهره خودم می...

View Article


روزگاری که گذشت

برگشتم که کفش هایم را بپوشم دیدم که روی هم افتاده اند.خندیدم و گفتم اگر خرافاتی بودم می گفتم سفری پیش رو است...چند روز بعد دوباره وقت مرتب کردن خانه کفش های سوار شده را روی هم دیدم.گفتم چه سفری توی این...

View Article

بگذار تا بگریم

خانه به طرز وحشتناکی بهم ریخته است. ذهنم هم همینطورهمه امیدم این تعطیلات عاشورا و تاسوعا بود که بمانم و هر دویشان را سامان بدهم و که تسلیم شدم و پرکشیدم به امامزاده توی جنگل.بماند که برکت خودش را داشت...

View Article

اعتقاد دارم که.....

یونگ معتقد است هر زنی در درون خودش نیمه مردانه ای دارد و هر مردی نیمه زنانه .و برای بالفعل کردن این نیمه ها روی جنس مخالف فرافکنی می کند و عشق زمینی از اینجا بوجود می اید.من می دانم که برای پر کردن...

View Article

قربان

عید قربان است پشت صف نماز گذاران در حیاطی با صفا نشسته ام. بلبلی آن دوردست می خواند. خوشحالم که تنبلی نکردم و این راه طولانی را تا خارج از شهر آمدم تا به نماز عید این جمع کوچک برسم. هرچند که خودم...

View Article


فکر زمستونت نبود؟

این روزها به داستان جیرجیرک و مورچه فکر می کنم.به اینکه ایا این داستان با اموزه ها و تجربه های من می خواند یا نه؟اولین بار که به طور جدی رفتم سر کار  ترم آخر دانشگاه بودم.قبل از آن با پروژه های...

View Article

مهرانه

بعد از یک روز مرخصی وارد شرکت می شوم و همه حال و احوال می کنند. سر ناهار یکی می گوید که چه خوب که هستی، روزهایی که نیستی اینجا سوت و کور است. با تعجب نگاهش می کنم و می گویم من که سرم به کار خودم گرم...

View Article


من و اینستاو وبلاگ

این وبلاگ در حقیقت فضاییست برای تخلیه ذهن شلوغ و درهمم و نظم دادن به افکارمشاید به همین خاطر است که خیلی سعی در ارتباط با مخاطبانم نداشتم و مثل دیگر وبلاگ نویسان تعاملی برخورد نمی کردم .این روزها ذهنم...

View Article

Image may be NSFW.
Clik here to view.

یک مطلب ایمیلی

دیشب یه برنامه مستند دیدم در مورد قطب شمال. بهار و تابستون و پاییز، کلا پنج شش ماه میشد و بقیه ی سال زمستون تاریک و سرمای وحشتناک....پنج دقیقه از این مستند در مورد یه کرم کوچولو بود، از شما چه پنهون،...

View Article


باغ بی برگی

باد می آمدباران همدرختان، اما به برگهای زرد خود سخت چسبیده بودند.انتظار داشتم وقتی باد و باران تمام شود قدم در راهی پوشیده از برگ های زرد بگذارم.ولی فقط تعداد کمی از برگ ها ریخته بود.یاد این روزگار...

View Article

cpm

سالها پیش که زندگی برایم جدی تر بود برنامه دراز مدتیداشتم برای مطالعه و سبک زیستنبرنامه ای که شامل موارد زیر می شد:1:قرآن2:ادبیات عرفانی3:ادبیات جهان4:تاریخ5:روان شناسی6:ورزش7:زبان8:رشته...

View Article

نگرانم

راستش احساس می کنم فراموشی گرفتم.نمی دانم به خاطر مشغولیت های ذهن استیا به خاطر قرص هایی که مصرف کردمیا به خاطر مصیبت های تهران نشینی .ولی هر چه هست ذهنم یاریم نمی کند.اسامی یادم نمیاید.تمرکز...

View Article
Browsing all 214 articles
Browse latest View live


<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>