آقای محترم با چهل و خورده ای سال بعد از چند ساعت صحبت به نظر معقول رسید.
قرار شد همدیگر را ببینیم و حضوری یکدیگر را ارزیابی کنیم.
ولی باز هم معضل همیشگی پیش آمد!
کجا بریم؟
توی کلان شهری مثل تهران کجا بریم احمقانه ترین سوالی است که ممکن است پیش بیاید.
شهری که انواع و اقسام رستوران ها و کافی شاپ ها و هتل های جور واجور دارد برای انواع و اقسام قرار ها...
بعد هم برای قراری از این سنخ که نوع و جنسش مشخص است جایش هم مشخص است و اگر مردی واقعا نتواند در سن 40 و خورده ای سال یک فضای رسمی برای گفتگوی نیمه رسمی مشخص کند باید در توانایی هایش شک کرد.
بهانه میاورد که اهل بیرون رفتن و گشت و گذار نیست.
بهانه اش قابل قبول نیست.
چون این یعنی پاک کردن صورت مساله.
خیلی از کارها هست که من تا به حال انجام ندادم ولی در مواقع اضطراری مجبور به انجامشان می شوم و این یعنی مساله ای مقابلم است که باید حلش کنم و باید برای حل این مساله راهکار پیدا کنم و مردی که نتواند راهکار برای حل مساله پیدا کند مرد قابل اتکایی از نظر من نیست.
راهکارش ساده است.
حداقل چهار نفر را می شناسد که چهار تا رستوران و کافی شاپ بشناسند؟ یا نه کلا هیچ بنی بشری هم دور و برش نیست و از آدم بدور است؟ پس باید در خیلی چیزها شک کرد!
یک زنگ به یکی بزند و چند تا جا بپرسد.
خجالت می کشد؟ بگوید قرار کاری است. دلیل ندارد با جزئیات اعلام کند !
هیچ وقت هیچ جایی نرفته است که حس خوبی و خاطره خوبی داشته باشد؟
اینکه کجا برویم را طرف مقابل من تعیین کند همیشه برای من شاخص مهمی در ارزیابی او بوده است.
جایی که مشخص می کند نشان دهنده خیلی چیزها است.
اینکه آیا آداب معاشرت می داند؟
اینکه سبک زندگیش چگونه است؟
اینکه بیشتر تصمیم گیرنده است یا منفعل...
و.....
برای من خیلی راحت است که جا انتخاب کنم . رستوران و کافی شپ رفتن از تفریحات من است و در این مورد منبع موثقی برای دوستان محسوب می شوم اما وقتی چنین قراری است ترجیح می دهم سکوت کنم و انتخاب را به طرف مقابل واگذار کنم.
در حقیقت این جزو اولین ازمون های من به شمار می رود.