یک آدم هایی هستند توی این شهر که وقتی گذارم به حجره شون میفته ناخودآگاه ساعاتی را همنشین و همکلامشان می شوم.
آدم هایی مثل آقای مغازه دارینوشو یا آقای کتابخانه باغ نگارستان ...
کسانی که حرف هایی برای گفتن دارند و سخن هایی برای شنیدن...
در حقیقت میشود با آنها حرف زد.
نه غر می زنند و نه گله می کنند و نه از بدبختی هایی که گریبانگیر همه مان است می گویند.
گرچه همه خوب می دانیم هر دویشان چقدر گرفتارند و چقدر دردمند بروکراسی ...
از کتاب ها می گویند و از هنر و نوشته ها و داستان ها ...
دقایقی که کنارشان هستم انرژی جاریست.