رابطه ما با ادم ها بر اساس کارکردشان شکل می گیرد، کارکردی که برای پاسخ به نیازهای خودآگاه و ناخودآگاه ما بوجود آمده است. این به خودی خود ایرادی ندارد ولی مشکل از زمانی آغاز می شود که ما انسان ها را با آن کارکردها یکی ببینیم ، یعنی آنها را در قالب نقشی که بر اساس نیازمان برایشان تعریف کردیم بشناسیم و خارج از آن نقش انتظار هیچ رفتار و کنشی از آنها نداشته باشیم و این دور از واقعیت است برای اینکه انسانی موجودی مختار و غیر قابل پیش بینی است و هر لحظه می تواند رفتار و تصمیمش را عوض کند. خیلی وقت ها دوستی های ما بر اساس نیازهای ما شکل می گیرد و وقتی نیاز مرتفع شد ، دوستی هم کمرنگ شده و از بین می روددیروز متوجه شدم در حالیکه این روزها فارغ از همه حال و اوضاع هستم به محض اینکه با سپید صحبت می کنم از قسمت های تلخ ماجراها می گویم و قسمت های خوب و تجربه های جالب را فاکتور می گیرم ، انگار که او وظیفه دارد تلخی ها و دردهای من را نیوشا باشد و سنگ صبور همیشگیم. تمام روز ذهنم درگیر این بود که چرا از قسمت های خوب نگفتم و فقط آن نقطه تاریک را برایش گفتم و متوجه شدم که توی ناخودآگاهم نقش او به عنوان گوش شنوا و سنگ صبور تعریف شده و خوشی هایی از ایندست توی مکالمات ما جای ندارند مگر اینکه روزگاری بعدتر حرف پیش بیاید و تعریفشان کنم. این اتفاقی نبود که انتظارش را داشتم ، دوستی از نظر من یعنی شریک شادی و غم ، متوجه شدم این اتفاق برای خیلی دیگر از رابطه هایم هم می افتد، رابطه هایی که اساسشان محبت بوده و بعدتر نیاز و کارکرد جایش راگرفته و کمرنگ و کمرنگ تر شده است. اما سپید برای من از جنس محبت است، عادت کرده ام برای غم و درد به سراغش بروم بسکه این مدت گوش شنوایی نبود ، ، عادت به غر زدن و شکوه ....این شد که دوبارهبه رابطه هایم دقیق شدم ، کدام ها از جنس عاطفه اند و کدام ها از جنس کارکود. گرچه عاطفه هم پاسخ به نیاز مهرجویی است ولی باز از سنخی دیگر است ادم هایی که تو را برای اینکه تو هستی می خواهند و ادم هایی که تو را برای اینکه تو به کارشان میایی می خواهند. مهم این است که آگاهانه وارد رابطه شوی و به اندازه انرژی صرف آن رابطه کنی
↧